با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
خشایارشا در سرزمین ملیان اردو زد و یونانیها تنگهٔ ترموپیل را اشغال کردند. یعنی قوای متخاصم به مسافت کمی از یکدیگر بودند: پارسیها از ترموپیل به طرق شمال و یونانیها از آن طرف به جنوب.[۲۱] نیروهای یونانی در اینجا عبارت بود از: سیصد نفر اسپارتی سنگین اسلحه، هزار نفر تژآتی و مان تی نیانی، ۱۲۰ نفر از ارخ من واقع در آرکادی و هزار نفر از سایر قسمتهای آرکاری. از پلوپونس این عده بود: چهارصد نفر از کرنت، دویست نفر از فلی یونت، هشتاد نفر از می سن. از "ب اسی" هفتصد نفر تسپیانی و از اهالی "تب" ۴۰۰ نفر به پلوپونسیها ملحق شده بودند. علاوه بر این قوه "لکریان اپنتیانی" را با تمام قوای آنها به کمک طلبیده و هزار نفر هم از فوسید خواسته بودند. برای اینکه اینها را تشجیع کنند یونانیها به آنها توسط سفرای خود پیغام داده بودند قوهای که در ترموپیل است پیش قراول قوای یونانی است و از جاهای دیگر قوایی پشت سر هم خواهد رسید. به سفرا گفته بودند برای قوت قلب "لکریات ها" و "فوسیدی ها" بگویند: " وحشت نداشته باشید، چرا که از طرف دریا شما را آتنیها و سایرین حفاظت میکنند و دیگر اینکه شما با بشر خواهید جنگید نه با خدا و بشری نیست که از زمان تولد خود دچار بلایی نشود و هرقدر هم قوی باشد تر باشد کمتر از بلایا محفوظ است. بدین جهت دشمن کنونی ما هم ممکن نیست با وجود غرور از سقوط مصون باشد".[۲۲]نقشهٔ جنگی نبرد ترموپیل و آرت میزیوم (۴۸۰ قبل از میلاد میسح)، بر اساس توصیفات هرودوت. رسم شده بر نقشهٔ توپوگرافیکی دریای اژهیونانیها که در ترموپیل بودند فرماندهان مختلفی داشتند ولی سرشناس تر از همه "لئونیداس لاسدمونی" بود که سمت سرداری داشت. این شخص پسر "آناکساندرید" بود و نژاد خود را به هرکول میرسانید. در اسپارت او به طور ناگهانی پادشاه شد و اگرچه دو برادر او بزرگتر بودند ولی چون "کل امن" مرد و فرزند پسر نداشت و همچنین "دری یه" در سیسیل فوت کرد و پادشاهی به او(لئونیداس) رسید. لئونیداس سیصد نفر اسپارتی را با خود برداشت، سیصد نفری که فرزند داشتند و از اهالی تب فقط سیصد نفر دعوت کرد تا آنها را بیازماید چراکه شهرت داشت اهالی تب با پارسیها بودند. اسپارتیها لئونیداس را حرکت دادند تا سایر یونانیها هم حرکت کنند. ولی خیال نداشتند تمام نیروهای خود را بفرستند، چراکه منتظر بودند عید "کارنی" که نه روز طول میکشد بگذرد. سایر یونانیها هم میخواستند اعیاد المپی بگذرد و از این جهت فقط دستههای کمی از نیروهای خود را فرستادند.[۲۳]وقتی که خبر پیش آمدن قشون خشایارشا به یونانیها یی که در ترموپیل بودند رسید به وحشت و اضطراب افتاده و مشورت کردند که چه کنند. تمام پلوپونسیها مصمم شدند که عقب نشینی کنند و از تنگهٔ کرنت دفاع کنند. ولی چون چون "لکری ها" و "فوسیدی ها" این پیشنهاد را با تنفر رد کردند، لئونیداس تصمیم گرفت در محل بماند و فرستادههایی به اطراف فرستاد تا برای او کمک بفرستند. در این حال خشایارشا مفتشی فرستاد تا ببیند دشمن چه میکند و تعداد آنها چقدر است. سوار پارسی آمد و به اردوی یونانی نزدیک شده و تفتیش کرد، بی اینکه هیچ یونانی ای مزاحمتی به او برساند و چون عدهای در جلو ی دیوار بودند و عدهٔ دیگر در پشت دیوار، سوار پارسی فقط عدهٔ اولی را دید. در این حال یونانیها به ورزشهای عادی اشتغال داشتند و عدهای موهای خود را شانه میکردند.[۲۴] وقتی که سوار برگشت و آنچه را که دیده بود به شاه گفت. خشایارشا در حیرت شد که چرا یونانیها میخواهد بمیرند و به قدر قوه از طرف بکشند. این رفتار لاسدمونیها را مضحک دانسته، دمارات پسر آریستون را خواست تا تحقیقاتی دربارهٔ لاسدمونیها بکند. دمارات چنین گفت: "شاها، سابقاً همزمانی که ما به عزم این جنگ حرکت میکردیم من لاسدمونیها را برای تو توصیف کردم. وقتی که من چیزهایی را از پیش میدیدم و میگفتم تو میخندیدی. سعی من بر این است که در پیشگاه تو حقیقت را بگویم. حرف مرا حالا هم گوش کن. اینها آمدهاند که با ما در سر این تنگه جنگ کنند. عادت این مردم چنین است که چون مصمم شدند بمیرند موهایشان را شانه میکنند. اگر تو اینها و آنهایی که در اسپارت ماندهاند را مطیع کنی دیگر قومی نخواهد بود که با تو ستیزه کند. پس تو حالا یک دولت نیرومند یونانی و شجاعترین مردم یونان را در در پیش داری.".[۲۵] این حرف مورد اعتماد خشایارشا واقع نشد و دوباره پرسید چگونه این عدهٔ قلیل با من جنگ خواهند کرد؟ دمارات گفت: "اگر چنین نشد که من گویم با من همان رفتار کن که با دروغگو میکنند". با این وجود خشایارشا حرفهای او را باور نکرد.[۲۶]